سلام دوستان :
طی صحبتهایی که ما بین حقیر و سرکار خانم ( امه الله ) در وبلاگ ایشان انجام شد ، ایشان به مطالب زیادی اشاره کردند که یکی از آنها ، اعتقادات عجیب و غریب شیعیان در مورد امام زمان عج ، می باشد .
( متن نظر ایشان در قسمت نظرات تاپیک قبلی موجود است )
لذا در این تاپیک می خواهم که فرصت را مغتنم شمارم و به کرامات جنابان ابی بکر و عمر ، در کتب اهل سنت اشاره کنم.
سلام دوستان :
طی صحبتهایی که ما بین حقیر و سرکار خانم ( امه الله ) در وبلاگ ایشان انجام شد ، ایشان به مطالب زیادی اشاره کردند که یکی از آنها ، اعتقادات عجیب و غریب شیعیان در مورد امام زمان عج ، می باشد .
( متن نظر ایشان در قسمت نظرات تاپیک قبلی موجود است )
لذا در این تاپیک می خواهم که فرصت را مغتنم شمارم و به کرامات جنابان ابی بکر و عمر ، در کتب اهل سنت اشاره کنم.
کرامات ابی بکر
شیخ عبدالرحمن صفوری، ازعلمای شافعی برجسته اهل سنت در کتاب نزهة المجالس در ج2، ص184 می گوید:
عن أنس بن مالک قال: جاءت امرأة من الأنصار فقالت: یا رسول الله! رأیت فی المنام کأن النخلة التی فی داری وقعت، وزوجی فی السفر. فقال: یجب علیک الصبرفلن تجتمعی به أبدا. فخرجت المرأة باکیة فرأت أبابکر، فأخبرته بمنامها و لم تذکر له قول النبی صلی الله علیه و سلم، فقال: إذهبی فإنک تجتمعین به فی هذه اللیلة. فدخلت إلی منزلها و هی متفکرة فی قول النبی صلی الله علیه و سلم و قول أبی بکر، فلما کان اللیل و إذا بزوجها قد أتی، فذهبت إلی النبی صلی الله علیه وسلم و أخبرته بزوجها، فنظر إلیها طویلا فجاءه جبرئیل و قال: یا محمد! الذی قلته هو الحق، و لکن لما قال الصدیق إنک تجتمعین به فی هذه اللیلة استحیا الله منه أن یجری علی لسانه الکذب، لأنه صدیق فأحیاه .یک روز یک خانمی آمد پیش نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عرض کرد که من دیشب خوابی دیدم وحشتناک: دیدم در حیاتمان یک درخت تنومند خرما هست و شکست و این افتاد در دامن من، همسرم هم در سفر است و من نگرانم. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تسلیت می گویم، همسرت در سفر از دنیا خواهد رفت و تو بیوه خواهی شد. این زن هم نالان و گریان آمد بیرون و در بین راه، جناب ابوبکر را دید. می گوید به او نگفتم که به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خوابم را تعریف کردم، گفتم جناب ابوبکر، همچنین خوابی دیدم. ایشان فرمود: امشب شوهرت به خانه تو خواهد آمد و با تو همبستر خواهد شد. زن آمد خانه و فکر کرد و سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را با سخن ابوبکر مقایسه کرد. یک موقع دید در می زنند و درب را باز کرد و دید که شوهرش است. می گوید فردا رفتم خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و گفتم شما در مورد خواب من اینگونه گفتید و ابوبکر اینگونه گفتند. جبرئیل نازل شد و گفت ای محمد! آنچه که گفته بودی که او کشته می شود، حق بود و ایشان مرده بود، ولی وقتی جناب ابوبکر به آن زن گفت که شما با شوهرت در رختخواب خواهید خوابید و خداوند هم حیا کرد که سخن ابوبکر دروغ از آب درآید، چون او صدیق است و خداوند هم شوهرت را زنده کرده به احترام ابوبکر.
صفوری در همان صفحه ، ( و جردانی در مصباح الظلام ج2 ص 25 ) از نسفی نقل می کند که :
ذکر النسفی إن رجلا مات بالمدینة فأراد النبی ( ص ) أن یصلی علیه فنزل جبریل وقال : یا محمد لا تصل علیه ، فامتنع فجاء أبو بکر فقال : یا نبی الله صل علیه فما علمت منه إلا خیرا ، فنزل جبریل وقال : یا محمد صل علیه ، فإن شهادة أبی بکر مقدمة علی شهادتی.
نسفی می گوید : مردی در مدینه فوت کرد . پیامبر خواستند که بر وی نماز بخوانند که جبرئیل نازل شد و فرمود : ای محمد ، بر او نماز نخوان !!! پیامبر هم از نماز خواندن امتناع کرد . سپس ابوبکر آمد و گفت : ای رسول خدا ، بر او نماز بخوان که من غیر از خوبی از او چیزی ندیدم. پس جبرئیل نازل شد و فرمود : ای محمد ، بر او نماز بخوان که شهادت ابی بکر بر شهادت من مقدم است .
مطلب خود را در مورد جناب ابی بکر ، با بیان کرامتی از ایشان در هنگام مرگ ایشان ، به پایان می رسانم.
در برخی از کتب اهل سنت آمده است که :
فقد روی أن أبا بکر رضی الله عنه لما حضرتی الوفاة قال لمن حضره إذا أنامت وفرغتم من جهازی فاحملونی حتی تقفوا بباب البیت الذی فیه قبر النبی صلی الله علیه وسلم فقفوا بالباب وقولوا السلام علیک یا رسول الله هذا أبو بکر یستأذن فإن أذن لکم بأن فتح الباب وکان الباب مغلقا بقفل فأدخلونی وادفنونی وإن لم یفتح الباب فأخرجونی إلی البقیع وادفنونی به فلما وقفوا علی الباب وقالوا ما ذکر سقط القفل وانفتح الباب وسمع هاتف من داخل البیت أدخلوا الحبیب إلی الحبیب فإن الحبیب إلی الحبیب مشتاق.
روایت شده که زمانی که ابابکر در حال احتضار بود ، به کسانی که در کنار وی بودند گفت : زمانی که من رحلت کردم و شما از انجام غسل و تکفین من فارغ شدید ، من را به سمت در خانه ای که رسول خدا ( صلی الله علیه ( و آله )و سلم در آن دفن شده است بیرید . پس پشت در بایستید و بگویید : السلام علیک یا رسول الله . این ابابکر است که اجازه وارد شدن می خواهد. پس اگر به شما اجازه داده شد و قفل در باز شد ، پس من را وارد آنجا کنید و در آنجا دفن کنید . و اگر در باز نشد ، من را به بقیع ببرید و در آنجا دفن کنید.
زمانی که حاضرین ، پشت در ایستادند و همان جملات را گفتند ، قفل در باز شد و ندایی از درون خانه آمد که : حبیب (ابابکر ) را به نزد حبیب(رسول الله)آوردید که حبیب (رسول الله) مشتاق دیدن حبیب (ابابکر ) است .
تفسیر فخر رازی ج21 ص 87 ، السیره الحلبیه ج3 ص 493 ، تاریخ الخمیس ج2 ص 264 ، اخبار الدول ( هامش الکامل فی التاریخ ) ج1 ص 200 ، نزهه المجالس ج2 ص 198 ، کنزالعمال ج12ص 538 ، تاریخ مدینه الدمشق ج30 ص 436.
کرامات عمر
در مورد کرامات جناب عمر در کتب اهل سنت ، می توان کتابی جداگانه تالیف کرد .
الغرض ما به اندک کراماتی در اینجا اکتفا می کنیم .
عمر بن خطاب در مدینه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بود و آیات قرآن را می خواند؛ نا گهان سه مرتبه گفت: «یا ساریه الجبل»، همه متحیر ماندند که چه اتفاقی افتاده؛ بعد از نماز از او پرسیدند که چه شد وسط خطبه این چنین گفتی؟ گفت: در حین خطبه خواندن، نگاهی کردم به ملکوت زمین و زمان، دیدم لشکری را که برای فتح نهاوند فرستادیم، دشمنان از 4 طرف می خواهند محاصره کنند و آنها را از بین ببرند، فرمانده شان ساریه بود، او را صدا زدم که بیائید به طرف کوه و از یک طرف با دشمن بجنگید، تا آنها از 4 طرف حمله نکنند؛ آنها هم آمدند به سمت کوه و جنگیدند. بعد از 3 ماه که لشکر آمد به مدینه، سؤال کردیم که آیا این قضیه را شما هم دیدید؟ گفتند: بله، در فلان روز در بیابان نهاوند بودیم که صدای عمر در فضا طنین انداز شد و همه لشکر هم صدای او را شنیدند و او از مدینه صدا زد: «یا ساریه الجبل»، و اگر صدای عمر نبود، همه از بین رفته بودیم و این پیروزی هم نصیب اسلام نمی شد.
میزان اعتبار این روایت در نزد اهل سنت بسیار زیاد است به طوری که ابن حجر در الاصابه ج3 ص 5 در مورد این روایت می گوید : اسناده حسن .
و ابن تیمیه در دقائق التفسیر ج2 ص 140 در ضمن فضایل عمر بیان می کند و آن را قبول دارد .
این روایت ، جزء قطعیات اهل سنت است و ما به مدارکی مختصر از کتب اهل سنت درباره این روایت اشاره می کنیم.
کنزالعمال ج12 ص 571 ( روایت را صحیح می داند ) ، کشف الخفاء ج2 ص 380 - 381 ، تفسیر فخر رازی ج21 ص 88 ، تاریخ مدینه الدمشق ج 20 ص 24 و ج44 ص 336 ، اسدالغابه ج2 ص 224 ، البدایه و النهایه ج7 ص 147 ، المغنی ( ابن قدامه ) ج 10 ص 552.
رود نیل طغیان کرده بود و خانه های مردم در حال نابود شدن بود. به نزد عمر بن خطاب آمدند که : ای خلیفه رسول الله! به داد ما برس که خانه هایمان رفت. عمر بن خطاب گفت: یک سفالی برای من بیاورید؛ سریع برای او آوردند و با دست مبارکش بر روی آن سفال نوشت: ایها النیل! إن کنت تجری بأمرالله، فاجر؛ و إن کنت تجری بأمری فلا حاجة بنا إلیک. اگر به امر خداوند جاری می شوی، پس جاری شو و اگر به امر خودت جاری می شوی، ما کاری نداریم هر کاری می کنی بکن.
بعد از آن، این رودخانه دیگر طغیان نکرد و مردم از طغیان رود نیل راحت شدند.
تفسیر فخر رازی ج21 ص 88 ، کنز العمال ج12 ص 561 ، قتوح الشام ج2 ص 69 ، معجم البلدان ج5 ص 335 ، البدایه و النهایه ج1 ص 29 ، السیره الحلبیه ج3 ص 140 ، تاریخ الخلفا ( سیوطی ) فصل کرامات عمر ص 125 ، العظمه ( ابن حیان اصفهانی ) ج4 ص 1424 ، تاریخ المدینه ( ابن شبه ) پاورقی ج2 ص 753 ( تحقیق : فهیم محمد شلتوت ) .
فخر رازی در تفسیر خود ، برای عمر بن خطاب فضایلی دیگری هم نقل می کند :
وقعت الزلزلة فی المدینة فضرب عمر الدرة علی الأرض وقال : اسکنی بإذن الله فسکنت وما حدثت الزلزلة بالمدینة بعد ذلک.
روزی در مدینه زلزله شدیدی آمد ، عمر شلاق خود را بر زمین کوبید و گفت: أسکنی بإذن الله. آرام باش به اذن خدا، زمین هم آرام شد؛ بعد از آن، در مدینه دیگر زلزله نیامد.
تفسیر فخر رازی ج21 ص 88
و در ادامه می گوید :
وقعت النار فی بعض دور المدینة فکتب عمر علی خزفة : یا نار اسکنی بإذن الله فألقوها فی النار فانطفأت فی الحال.
یکی از خانه های مدینه آتش گرفت و سرایت کرد به بخش أعظمی از خانه های مدینه. عمر بر کوزه ای نوشت: یا نار أسکنی بإذن الله. ای آتش به اذن خدا ساکن و خاموش شو، و آن را انداخت در آتش و آتش در همان لحظه ساکت و خاموش شد.
گر در خانه کس است ، یک حرف بس است
والسلام
حمله به خانه وحی 2 – اعتراف طبری
از جمله منابعی که در آن تهدید به آتش زدن خانه وحی از طرف عمر ، به صراحت وارد شده است ، تاریخ الامم و الملوک ( تاریخ طبری ) تالیف ابی جعفر محمد بن جریر طبری متوفی سال 310 ه ق می باشد.
حمله به خانه وحی 2 – اعتراف طبری
از جمله منابعی که در آن تهدید به آتش زدن خانه وحی از طرف عمر ، به صراحت وارد شده است ، تاریخ الامم و الملوک ( تاریخ طبری ) تالیف ابی جعفر محمد بن جریر طبری متوفی سال 310 ه ق می باشد.
آشنایی مختصر با صاحب کتاب
محمد بن جریر طبری از بزرگان و اکابر عامه می باشد. وی دارای تالیفات زیاد در موضوعات مختلف می باشد .
از جمله کتب معروف وی ، می توان به تاریخ الامم و الملوک ( تاریخ طبری ) ، تفسیر جامع البیان ( تفسیر طبری ) ، المنخب من ذیل المذیل ( در مورد تاریخ صحابه و تابعین ) ، صریح السنه ، کتاب الولایه ( در اثبات طرق حدیث غدیر خم – بنا به نقل ابن کثیر دمشقی ، این کتاب در 2 مجلد ضخیم تنظیم شده بود . " البدایه و النهایه ج11 ص 167 " ) .
ابن کثیر در مورد ابن جریر طبری چنین می گوید :
" وکان حافظا لکتاب الله ، عارفا بالقراءات کلها ، بصیرا بالمعانی ، فقیها فی الاحکام ، عالما بالسنن وطرقها وصحیحها وسقیمها ، وناسخها ومنسوخها ، عارفا بأقوال الصحابة والتابعین ومن بعدهم ، عارفا بأیام الناس وأخبارهم . وله الکتاب المشهور فی تاریخ الأمم والملوک ، وکتاب التفسیر لم یصنف أحد مثله. "
( البدایه و النهایه – ابن کثیر – ج11 ص 166 )
تاریخ طبری از جمله معتبرترین کتب تاریخی اهل سنت می باشد . آنچنان که بسیاری از علمای اهل سنت من جمله ابن خلدون ( در تاریخ ابن خلدون ) ، ابن اثیر ( در الکامل فی التاریخ ) ، ابن کثیر ( در البدایه و النهایه ) و ... از مطالب وی مستقیما استفاده کرده اند.
نکته جالب در مورد این عالم اهل تسنن این است که وی در تفسیر آیه 6 سوره مائده ، بیان کرده است که باید پاها را مسح کرد . ( تفسیر جامع البیان – طبری – ج 6 ص 177 ) و ابن کثیر در البدایه و النهایه ج 11 ص 167 نیز به این نظر طبری اشاره کرده و البته توجیهاتی دارد که دیدن آن خالی از لطف نیست.
اعتراف طبری در خصوص تهدید عمر به آتش زدن خانه وحی
طبری در تاریخ خود ج2 ص 443 ( باب السنه الحادیه عشره من الهجره ) با سند خود بیان می کند که :
" حدثنا ابن حمید قال حدثنا جریر عن مغیرة عن زیاد بن کلیب قال أتی عمر بن الخطاب منزل علی وفیه طلحة والزبیر ورجال من المهاجرین فقال والله لأحرقن علیکم أو لتخرجن إلی البیعة فخرج علیه الزبیر مصلتا بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فأخذوه. "
یعنی :
حدیث کرد ما را ابن حمید ، گفت حدیث کرد ما را جریر بن مغیره از زیاد بن کلیب که گفت : عمر بن خطاب به منزل علی ( علیه السلام ) آمد در حالیکه طلحه و زبیر و مردانی از مهاجرین در آنجا بودند . پس گفت : به خدا قسم که شما را به آتش می کشم مگر اینکه برای بیعت خارج ( از خانه ) بیرون آیید. زبیر با شمشیر بر او وارد شد . پس شمشیر را از دستش انداختند و و بر وی هجوم آورده و او را گرفتند.
ترجمه سند روایت :
توثیق محمد بن حمید بن حیان التمیمی ، ابو عبدالله الرازی ( ابن حمید ) استاد طبری
یوسف المزی در تهذیب الکمال ج 25 ص 100 ( ذیل رقم 5167 ) از قول ابا زرعه می گوید :
من فاته ابن حمید یحتاج ان ینزل فی عشره آلاف حدیث .
و در ج25 ص 101 بیان می کند که ابوبکر ابن خیثمه گفت : از یحیی بن معین در مورد محمد بن حمید رازی سوال شد. ابن معین گفت : ثقه ، لیس به باس ، رازی کَیّس.
( البته تضعیف ابن حمید بوسیله جوزجانی و ... که در تهذیب التهذیب آمده است ، مردود می باشد زیرا که اساتید رجال اهل سنت مانند ابن معین و ابوزرعه ، وی را توثیق کرده اند.)
ذهبی ( امام الجرح و التعدیل ) در تذکره الحفاظ ج 2 ص 491 می گوید :" حدث عنه ابو داوود و الترمذی و ابن ماجه و ... "
ذهبی در سیر اعلام النبلاء ج 11 ص 503 و 504 درباره وی می گوید : " حدث عنه ابو داوود و الترمذی و القزوینی فی کتبهم و احمد بن حنبل و ابو زرعه و .... و محمد بن هارون الرویانی و خلق کثیر ."
" و قال ابو قریش الحافظ : قلت لمحمد بن یحیی : ما تقول فی محمد بن حمید ؟ فقال : الا ترانی احدث عنه ."
توثیق جریر ( جریر بن عبدالحمید ) متوفی سنه 188 ه ق
" 257 - 26 / 6 ع - جریر بن عبد الحمید الحافظ الحجة أبو عبد الله الضبی الکوفی محدث الری . ولد سنة عشر ومائة . وسمع من منصور بن المعتمر وحصین بن عبد الرحمن وبیان بن بشر وسهیل والأعمش وعدة . وقرأ القرآن علی حمزة . حدث عنه علی ابن المدینی وإسحاق وقتیبة ویوسف بن موسی القطان وأحمد بن حنبل وعلی بن حجر وعثمان بن أبی شیبة ومحمد بن حمید وخلق کثیر . رحل إلیه المحدثون لثقته وحفظه وسعة علمه . قال ابن معین سمعته یقول : عرض علی بالکوفة ألفا درهم یعطونی مع القراء فأبیت ثم جئت اطلب ما عندهم . قال یحیی بن معین : طلب جریر الحدیث خمس سنین فقط . توفی جریر بالری فی سنة ثمان وثمانین ومائة رحمه الله تعالی وحدیثه عال فی جزء ابن عرفة. "
( تذکره الحفاظ – ذهبی – ج1 ص 271 و 272 )یوسف المزی در تهذیب الکمال ج4 ص 544 در مورد وی می گوید : " و قال محمد ابن سعد : کان ثقه کثیر العلم ، یرحل الیه ".
توثیق مغیره ( المغیره ابن مقسم الضبی )
یوسف المزی در تهذیب الکمال ج 28 ص 399 در باره وی می گوید :
" و قال عبید بن یعیش ، عن ابی بکر بن عیاش : ما رایت احدا افقه من مغیره ، فلزمته. "
و در همان جلد در ص 400 می گوید :
" و قال احمد بن سعد بن ابی مریم ، عن یحیی بن معین : ثقه ، مامون."
ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب ج 10 ص 241 درباره وی می گوید :" و قال النسائی : مغیره ثقه ". ...... " و ذکره ابن حبان فی الثقات "
توثیق زیاد بن کلیب التمیمی الحنظلی ، ابو معشر الکوفی
ابن حبان در الثقات ج6 ص 327 درباره وی می گوید :
" زیاد بن کلیب أبو معشر النخعی من أهل الکوفة یروی عن الشعبی وإبراهیم النخعی روی عنه یونس بن عبید وخالد الحذاء وشعبة وکان من الحفاظ المتقنین مات سنة سبع عشرة ومائة."
یوسف المزی در تهذیب الکمال ج 9 ص 505 درباره وی می گوید : " قال احمد بن عبدالله العجلی : کان ثقه فی الحدیث . قدیم الموت."
و در همان جلد ص 506 درباره وی می گوید : " و قال النسائی : ثقه " ..... روی له مسلم ، و ابو داود ، و الترمذی ، و النسائی.
ذهبی در الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة ج 1 ص 412 درباره وی می گوید :
" 1705 - زیاد بن کلیب أبو معشر التمیمی عن إبراهیم والشعبی وعنه منصور وأبو بشر وابن أبی عروبة حافظ متقن توفی 119 . م د ت س . ".
سلام دوستان
آغاز امامت اربابم
امام مهدی عج
را به مادر مظلومه اش
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
تبریک و تهنیت عرض می کنم.
سایت بلاگفا ، وبلاگ ( عمر 310 ) ( http://umar-310.blogfa.com ) متعلق به دوست قدیمی ما ( گدای اهل بیت علیهم السلام ) را مسدود کرده است .
سایت بلاگفا ، وبلاگ ( عمر 310 ) ( http://umar-310.blogfa.com ) متعلق به دوست قدیمی ما ( گدای اهل بیت علیهم السلام ) را مسدود کرده است .
در این وبلاگ روشنگریهای زیادی بر اساس کتب متقن اهل سنت در مورد عمر و یارانش انجام میداد ( در فضایی مودبانه و دور از توهین و توحش وهابی گری ) .
بیایید با بیان اعتراض خود به مدیریت وبلاگ ، خواستار تجدید نظر آنها باشیم.
یا علی
بررسی حدیث : اصحابی کالنجوم
سلام بر دوستان :
من جمله احادیث مورد استناد اهل سنت و وهابیت در مقابل شیعه ، حدیث ( ان اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم ) است . به گفته آنان در این حدیث که از قول نبی اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) است ، ایشان می فرمایند : صحابه من به مانند ستارگانند. به هر کدام که اقتدا کنید ، هدایت می شوید !!!!!!شاید این حدیث جعلی ، اگر به صورت ( ان بعض اصحابی کالنجوم ... ) بود بیشتر با عقل و تاریخ اسلام ، موافقت داشت.
بررسی حدیث : اصحابی کالنجوم
سلام بر دوستان :
من جمله احادیث مورد استناد اهل سنت و وهابیت در مقابل شیعه ، حدیث ( ان اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم ) است . به گفته آنان در این حدیث که از قول نبی اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) است ، ایشان می فرمایند : صحابه من به مانند ستارگانند. به هر کدام که اقتدا کنید ، هدایت می شوید !!!!!!شاید این حدیث جعلی ، اگر به صورت ( ان بعض اصحابی کالنجوم ... ) بود بیشتر با عقل و تاریخ اسلام ، موافقت داشت.
بررسی عقلی ( بر اساس متن حدیث )
بر هیچ عاقلی پوشیده نیست که ستارگان آسمان همواره راهنمای گمشدگان در راه بوده است. ولی همه می دانند که هر ستاره مبین و نشاندهنده یک مسیر است. مثلا ستاره قطبی همواره جهت شمال را به ما نشان می دهد و لا غیر. کسانی که در مسیری یا بیابانی گم میشوند ابتدا به دنبال ستاره قطبی می گردند تا رشته ای از مسیر را به دست آورند. ولی کسانی که بجای پیدا کردن ستاره قطبی از ستاره های دیگر که مسیری مخالف ستاره قطبی را نمایش می دهند ، استفاده می کنند ، نه تنها مسیر اصلی را پیدا نمی کنند بلکه از آن نیز دورتر شده و منحرف میگردند. پس عقلا تمام ستارگان ، هادی و راهنما نیستند بلکه برخی از آنان هادی بوده و ما بقی سبب انحراف می گردند . شاید جاعلین این گونه احادیث از حداقل علم هیئت نیز محروم بودند.
بررسی تاریخی ( مضمون حدیث )
در تفکرات اهل سنت و وهابیت ، تمامی صحابه عادل بوده و هیچ گونه خدشه ای را نمی توان بر اعمال آنان وارد کرد ، بلکه بر آنان صلوات می فرستند و منتقد برآنان را نیز کافر می دانند حتی اگر قائل به شهادتین باشد.
( ابن حجر مکی متعصب در " الصواعق المحرقه " در قسمت " خاتمه " از قول التقی السبکی بیان می کند که شیعه ای می گفت : لعن الله من ظلم آل محمد و دائما آنرا تکرار می کرد. سبکب پرسید : آنها چه کسانی هستند ؟ فرد شیعه گفت : ابوبکر . سبکی گفت : ابوبکر صدیق. فرد شیعه گفت : ابوبکر و عمر و عثمان و یزید و معاویه . سبکی فرمان به زندان انداختن او را داد و در زندان بر گدنش غل و زنجیر بستند. ( خادم المهدی: خلاصه عرض کنم ) فرد شیعه گفته بود که : ابابکر یه فاطمه سلام الله علیها ظلم کرده و میراث او ( فدک ) را به ظلم از او گرفت و در این راه به پیامبر دروغ بست ... و او ( ابوبکر ) بر دین حق از دنیا نرفت.و فرد شیعه بالاخره بست آنان به قتل رسید ... ابن حجر در جواب کسانی که قئل بودند که سبکی ، فرد شیعه را به نا حق به قتل رسانده می گوید : " کذب من قال انه قتل بغیر حق بل قتل بحق ، لانه کافرا مصر علی کفره " یعنی " دروغ می گوید کسی که قائل به این است که او ( فرد شیعه ) به ناحق کشته شده است. بلکه او به حق به قتل رسیده است . زیرا او کافر بود و در کفر خویش اصرار داشت . )
ابتدا باید بفهمیم که صحابه چه کسانی هستند ؟؟!!
محمد بن اسماعیل بخاری ( امام بخاری ) در صحیح بخاری ( اصح الکتاب بعد القرآن عند السنه ) ج4 ص 188 ( باب فضائل اصحاب النبی صلی الله علیه و سلم – نشر دارالفکر 1401 ) در تعریف صحابه می گوید :" و من صحب النبی صلی الله علیه و سلم او رآه من المسلمین فهو من اصحابه " یعنی : " صحابی رسول الله صلی الله علیه ( و آله ) و سلم کسی است که همراه ( و همنشین ) پیامبر بوده یا در حالیکه مسلمان بوده ، او را دیده است . "
پس با این تعریف ، بسیاری از افراد جزء صحابی پیامبر می گردند حتی منافقین. البته لازم است که به یک نکته اشاره کنم .
اهل سنت و وهابیت بر ما شیعیان اشکال می کنند که چرا شما منافقین را جزء صحابی میدانید ؟ بلکه آنها معلوم الحال بودند و جزیی از صحابه به شمار نمی رفتند. !!!
ما می گوییم که : اولا همه کسانی که همراه و همنشین پیامبر بودند ( من جمله منافقین ) شهادتین را گفته بودند و ایمان داشتند.
ثانیا خود پیامبر مامور به ظاهر بودند .
ثالثا خود پیامبر آنان را جزء صحابه خود می دانستند.
" فسمع بذلک عبد الله بن أبی فقال فعلوها اما والله لئن رجعنا إلی المدینة لیخرجن الأعز منها الأذل فبلغ النبی صلی الله علیه وسلم فقام عمر فقال یا رسول الله دعنی اضرب عنق هذا المنافق فقال النبی صلی الله علیه وسلم دعه لا یتحدث الناس ان محمدا یقتل أصحابه " ( صحیح بخاری ج6 ص 66 – کتاب التفسیر – تفسیر سوره منافقون – چاپ دارالفکر سنه 1401 )
ما حصل معنا اینکه : " عمر خواست که گردن " عبدالله بن ابی " را ( بخاطر حرفهایش ) بزند ولی پیامبر اجازه ندادند و فرمودند : او را رها کن. مبادا مردم بگویند که محمد اصحابش را می کشد.
بررسی حدیث فوق ( در کلام علمای اهل سنت )
· المارکفوری در " تحفه الاحوذی " ج 10 ص 155 – 156 می گوید : " قال البیهقی روی فی حدیث موصول بإسناد غیر قوی " ...... " اختلف أهل العلم فی هذا الحدیث فقال ابن الجوزی وغیره إنه موضوع "
· ابن حزم در " الاحکام " ج6 ص 810 – 811 می گوید : " و اما الروایه : اصحابی کالنجوم روایه ساقطه "
علمای ذیل ، در کتب خود به ضعیف السند بودن یا متروک بودن یا موضوع بودن این حدیث اشاره می کنند:
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .......
برای اطلاع کامل تر از منابع دیگر اهل سنت در رد این حدیث ، کتاب " رساله فی حدیث اصحابی کالنجوم " ، عالم بزرگوار سید علی میلانی را مطالعه فرماییــــــد.
یا علی