این
مطلب که برخی از صحابه قصد داشتهاند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم
را ترور کنند ، از دیدگاه شیعه و سنی قطعی است ؛ چنانچه در قرآن کریم آمده
است :
یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا
وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ
فَضْلِهِ فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا
یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما
لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ . التوبه / 74 .
منافقان
به نام خدا سوگند یاد میکنند که چیز بدی نگفتند (چنان نیست) آنان سخنان
کفرآمیز بر زبان آوردند و بعد از اسلام آوردن ، کافر شدند و تصمیماتی
اتخاذ کردند که موفق به انجام آنها نشدند (سوء قصد بجان رسول خدا) آن ها
به جای آن که در برابر نعمت و ثروتی که به فضل و بخشش خدا و پیامبرش نصیب
آنها شده ، سپاسگزار باشند ، در مقام کینه و دشمنی بر آمدند ، با اینحال
اگر توبه کنند برای آنها بسیار بهتر است و اگر نافرمانی کنند ، خدا آنها
را در دنیا و آخرت به عذابی بس دردناک مجازات خواهند کرد و در روی زمین
هیچ دوست و یاوری برای آنان نخواهد بود .
بسیاری از مفسرین اهل سنت در تفسیر « وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا
» گفتهاند که مراد کسانی هستند که قصد داشتند در بازگشت از جنگ تبوک رسول
خدا صلی الله علیه وآله وسلم را ترور نمایند ؛ چنانچه سیوطی مفسر مشهور
اهل سنت مینویسد :
وأخرج
البیهقی فی الدلائل عن عروة رضی الله عنه قال رجع رسول الله صلی الله علیه
وسلم قافلا من تبوک إلی المدینة حتی إذا کان ببعض الطریق مکر برسول الله
صلی الله علیه وسلم ناس من أصحابه فتآمروا أن یطرحوه من عقبة فی الطریق
فلما بلغوا العقبة أرادوا أن یسلکوها معه فلما غشیهم رسول الله صلی الله
علیه وسلم أخبر خبرهم فقال من شاء منکم أن یأخذ بطن الوادی فإنه أوسع لکم
وأخذ رسول الله صلی الله علیه وسلم العقبة وأخذ الناس ببطن الوادی الا
النفر الذین مکروا برسول الله صلی الله علیه وسلم لما سمعوا ذلک استعدوا
وتلثموا وقد هموا بأمر عظیم وأمر رسول الله صلی الله علیه وسلم حذیفة بن
الیمان رضی الله عنه وعمار بن یاسر رضی الله عنه فمشیا معه مشیا فامر
عمارا أن یأخذ بزمام الناقة وأمر حذیفة یسوقها فبینما هم یسیرون إذ سمعوا
وکزة القوم من ورائهم قد غشوه فغضب رسول الله صلی الله علیه وسلم وأمر
حذیفة أن یردهم وأبصر حذیفة رضی الله عنه غضب رسول الله صلی الله علیه
وسلم فرجع ومعه محجن فاستقبل وجوه رواحلهم فضربها ضربا بالمحجن وأبصر
القوم وهم متلثمون لا یشعروا انما ذلک فعل المسافر فرعبهم الله حین أبصروا
حذیفة رضی الله عنه وظنوا ان مکرهم قد ظهر علیه فأسرعوا حتی خالطوا الناس
وأقبل حذیفة رضی الله عنه حتی أدرک رسول الله صلی الله علیه وسلم فلما
أدرکه قال اضرب الراحلة یا حذیفة وامش أنت یا عمار فأسرعوا حتی استووا
بأعلاها فخرجوا من العقبة ینتظرون الناس فقال النبی صلی الله علیه وسلم
لحذیفة هل عرفت یا حذیفة من هؤلاء الرهط أحدا قال حذیفة عرفت راحلة فلان
وفلان وقال کانت ظلمة اللیل وغشیتهم وهم متلثمون فقال النبی صلی الله علیه
وسلم هل علمتم ما کان شأنهم وما أرادوا قالوا لا والله یا رسول الله قال
فإنهم مکروا لیسیروا معی حتی إذا طلعت فی العقبة طرحونی منها قالوا أفلا
تأمر بهم یا رسول الله فنضرب أعناقهم قال أکره أن یتحدث الناس ویقولوا ان
محمدا وضع یده فی أصحابه فسماهم لهما وقال اکتماهم .
الدر المنثور - جلال الدین السیوطی - ج 3 - ص 259 .
بیهقی
در دلائل النبوة از عروه روایت کرده که او گفت: هنگامی که رسول اللَّه
صلّی اللَّه علیه و آله با مسلمین از تبوک مراجعت می کرد و در راه مدینه
بسیر خود ادامه میداد ، گروهی از اصحاب او اجتماعی کردند ، و تصمیم
گرفتند که آن جناب را در یکی از گردنههای بین راه به طور مخفیانه از بین
ببرند ، و در نظر داشتند که با آن حضرت از راه عقبه حرکت کنند .
پیغمبر
اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم ) از این تصمیم خائنانه مطلع شد و فرمود :
هر کس میل دارد از راه بیابان برود ؛ زیرا که آن راه وسیع است و جمعیت به
آسانی از آن می گذرد ، حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم ) هم از راه
عقبه که منطقه کوهستانی بود به راه خود ادامه داد ، اما آن چند نفر که
اراده قتل پیغمبر را داشتند برای این کار مهیا شدند ، و صورت های خود را
پوشانیدند و جلو راه را گرفتند. حضرت رسول امر فرمود ، حذیفة بن یمان و
عمار بن یاسر در خدمتش باشند ، و به عمار فرمود : مهار شتر را بگیرد و
حذیفه هم او را سوق دهد ، در این هنگام که راه میرفتند ناگهان صدای دویدن
آن جماعت را شنیدند ، که از پشت سر حرکت میکنند و آنان حضرت رسول را در
میان گرفتند و در نظر داشتند قصد شوم خود را عملی کنند .
پیغمبر
اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از این جهت به غضب آمد ، و به حذیفه امر
کرد که آن جماعت منافق را از آن جناب دور کند ، حذیفه به طرف آن ها حمله
کرد و با عصائی که در دست داشت ، بر صورت مرکبهای آنها زد و خود آنها را
هم مضروب کرد ، و آنها را شناخت ، پس از این جریان خداوند آنها را مرعوب
نمود و آنها فهمیدند که حذیفه آنان را شناخته و مکرشان آشکار شده است ، و
با شتاب و عجله خودشان را به مسلمین رسانیدند و در میان آنها داخل شدند .
بعد
از رفتن آنها حذیفه خدمت حضرت رسول رسید ، و پیغمبر فرمود : حرکت کنید ، و
با شتاب از عقبه خارج شدند ، و منتظر بودند تا مردم برسند ، پیغمبر اکرم
فرمود : ای حذیفه شما این افراد را شناختید ؟ عرض کرد : مرکب فلان و فلان
را شناختم ، و چون شب تاریک بود ، و آنها هم صورتهای خود را پوشیده
بودند ، از تشخیص آنها عاجز شدم .
حضرت
فرمود: فهمیدید که اینها چه قصدی داشتند و در نظر داشتند چه عملی انجام
دهند ؟ گفتند : مقصود آنان را ندانستیم ، گفت : این جماعت در نظر گرفته
بودند از تاریکی شب استفاده کنند و مرا از کوه بزیر اندازند ، عرض کردند :
یا
رسول اللَّه ! امر کنید تا مردم گردن آنها را بزنند ، فرمود : من دوست
ندارم مردم بگویند که محمد اصحاب خود را متهم میکند و آنها را میکشد ،
سپس رسول خدا آنها را معرفی کرد و فرمود : شما این موضوع را ندیده بگیرید
و ابراز نکنید .
اما
این که این افراد چه کسانی بودهاند روشن نیست . برخی از علمای اهل سنت
همانند ابن حزم اندلسی که از استوانههای علمی اهل سنت به شمار میرود نام
این افراد را آوره است . وی در کتاب المحلی مینویسد:
ان أبا بکر وعمر وعثمان وطلحة وسعد بن أبی وقاص رضی الله عنهم أرادوا قتل النبی صلی الله علیه وسلم وإلقاءه من العقبة فی تبوک.
المحلی،
ابن حزم، ج 11، ص 224، وفات: 456، ناشر: دار الفکر، توضیحات: طبعة مصححة
ومقابلة علی عدة مخطوطات ونسخ معتمدة کما قوبلت علی النسخة التی حققها
الأستاذ الشیخ أحمد محمد شاکر .
ابوبکر
، عمر ، عثمان ، طلحه ، سعد بن أبی وقاص ؛ قصد کشتن پیامبر (صلی الله علیه
وآله وسلم ) را داشتند و میخواستند آن حضرت را از گردنهای در تبوک به
پایین پرتاب کنند .
البته
ابن حزم ، وقتی این حدیث را نقل میکند ، تنها اشکالی که به روایت دارد ،
وجود ولید بن عبد الله بن جمیع در سلسله سند آن است و لذا میگوید که این
روایت موضوع و کذب است .
ما
در این جا نظر علمای علم رجال و بزرگان اهل سنت را در باره ولید بن عبد
الله نقل میکنیم تا ببنیم که نظر ابن حزم از نظر علمی چه ارزشی دارد و تا
چه اندازه قابل قبول است .
وقتی به کتابهای رجالی اهل سنت مراجعه میکنیم ، می بینیم که بسیاری از علمای
اهل سنت ، ولید بن عبدالله بن جمیع را توثیق کرده و او را صدوق و ثقه
خواندهاند ؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی ، حافظ علی الإطلاق اهل سنت و یکی
دیگر از استوانههای علمی اهل سنت در تقریب التهذیب در باره او مینویسد:
7459 - الولید بن عبد الله بن جمیع الزهری المکی نزیل الکوفة صدوق.
تقریب التهذیب،ابن حجر، ج 2، ص 286،
وفات: 852، دراسة وتحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، چاپ: الثانیة، سال چاپ:
1415 - 1995 م، ناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت، لبنان، توضیحات: طبعة
مقابلة علی نسخة بخط المؤلف وعلی تهذیب التهذیب وتهذیب الکمال .
و همچنین ابن سعد در الطبقات الکبری مینویسد:
الولید بن عبد الله بن جمیع الخزاعی من أنفسهم وکان ثقة وله أحادیث .
الطبقات الکبری، محمد بن سعد، ج 6 - ص 354، وفات: 230، چاپخانه: دار صادر، بیروت، ناشر: دار صادر، بیروت .
و عجلی در معرفة الثقات خودش مینویسد:
الولید بن عبد الله بن جمیع الزهری مکی ثقة.
معرفة الثقات،العجلی، ج 2 - ص 342، وفات: 261، چاپ: الأولی، سال چاپ: 1405، ناشر: مکتبة الدار، المدینة المنورة .
و نیز رازی در کتاب الجرج و التعدیل در باره او مینویسد:
نا عبد الرحمن نا عبد الله بن أحمد بن محمد بن حنبل فیما کتب إلی قال قال أبی: الولید بن جمیع لیس به بأس . نا عبد الرحمن قال ذکره أبی عن إسحاق بن منصور عن یحیی بن معین أنه قال: الولید ابن جمیع ثقة . نا عبد الرحمن قال سئل أبی عن الولید بن جمیع فقال: صالح الحدیث . نا عبد الرحمن قال سألت أبا زرعة عن الولید بن جمیع فقال: لا بأس به.
الجرح
والتعدیل،الرازی، ج 9، ص 8، وفات: 327، چاپ: الأولی، سال چاپ: 1371 - 1952
م، چاپخانه: مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة، بحیدر آباد الدکن،
الهند، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت، توضیحات: عن النسخة
المحفوظة فی کوپریلی ( تحت رقم 278) وعن النسخة المحفوظة فی مکتبة مراد
ملا ( تحت رقم 1427) وعن النسخة المحفوظة فی مکتبة دار الکتب المصریة (
تحت رقم 892) .
و مزی در تهذیب الکمال مینویسد:
قال عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبیه، وأبو داود: لیس به بأس . وقال إسحاق بن منصور، عن یحیی بن معین: ثقة. وکذلک قال العجلی وقال أبو زرعة: لا بأس به وقال أبو حاتم: صالح الحدیث.
تهذیب
الکمال،المزی، ج 31، ص 36 – 37، وفات: 742، تحقیق: تحقیق وضبط وتعلیق:
الدکتور بشار عواد معروف، چاپ: الرابعة، سال چاپ: 1406 - 1985 م، ناشر:
مؤسسة الرسالة، بیروت، لبنان.
و ذهبی از بزرگترین علمای رجال اهل سنت در میزان الاعتدال در باره ولید بن جمیع مینویسد:
وثقه ابن معین، والعجلی. وقال أحمد وأبو زرعة: لیس به بأس. وقال أبو حاتم: صالح الحدیث.
میزان
الاعتدال، الذهبی، ج 4، ص 337، وفات: 748، تحقیق: علی محمد البجاوی، چاپ:
الأولی، سال چاپ: 1382 - 1963 م، ناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر -
بیروت – لبنان .
و
از هم? اینها مهمتر اینکه مسلم نیشابوری در صحیح مسلم دو بار از ولید بن
عبد الله بن جمیع روایت نقل کرده است: یک بار در جلد 5، ص 177 ذیل باب
الوفاء بالعهد، و بار دیگر در ج8، ص 123 در کتاب صفات المنافقین و
احکامهم. و این نشان میدهد که ولید بن عبد الله از نظر ایشان موثق بوده
است که از او حدیث نقل میکند و گرنه نباید نقل میکرد. و اگر کسی بخواهد
ولید بن عبدالله را تضعیف کند، باید نام صحیح را نیز از کتاب صحیح مسلم
بردارد.
در نتیجه ولید بن عبد الله بن جمیع ثقه است و به تبع آن این روایت نیز کاملا صحیحه است .
البته
پس
ما به صحت و سقم این مطلب که آنها در این ترور شرکت داشتهاند یا نه ،
کاری نداریم ما فقط میخواستیم سخن ابن حزم اندلسی را از نظر علمی نقد و
بررسی کنیم .
در حقیقت این علمای اهل سنت هستند که باید از این مطلب جواب دهند که چرا
ابن حزم اندلسی چنین روایتی را نقل و به صورت غیر عالمانه آن را رد کرده
است .
به موارد ذیل توجه نمایید :
ساخت حرم و ضریح
برای بزرگان :
حرم صحابی رسول خدا خالد بن ولید و یا به
اصطلاح اهل سنت "سیف الله المسلول" در سوریه:
همیشه در
تاریخ دیده شده است که عده ای با سوء استفاده از قدرت و ابزارهای تبلیغی ،
در موارد مختلف برخوردهای دوگانه ای اعمال می کنند ؛ یعنی اگر چیزی به نفع
ایشان و یا در اختیار آنها باشد خوب بوده و اگر همان شیء در دست دیگران
باشد آن را بد می شمارند :
این قصه آن قدر معروف است که حتی کتابهای لغت نیز آن را نقل کردهاند . ما آن را از کتاب البدایة و النهایة ابن کثیر نقل میکنیم :
ذکر
سیف عن مشایخه أن ساریة بن زنیم قصد فسا و دار أبجرد فاجتمع له جموع ـ من
الفرس و الأکرادـ عظیمة و دخم المسلمین منهم أمر عظیم و جمع کثیر، فرأی
عمر فی تلک اللیلة فیما یری النائم معرکتهم و عددهم فخاوفت من النهار و
أنهم فی صحراء و هناک جبل إن اسندوا الیه لم یؤتوا ألاّ من وجه واحد.
فنادی من الغد الصلاة جامعة، حتی اذا کانت الساعة التی رأی أنهم اجتمعوا
فیها، خرج الی الناس و صعد المنبر، فخطب الناس و أخبرهم بصفة ما رأی، ثم
قال: یا ساریة! الجبل الجبل!!! ثم اقبل علیهم و قال ان الله جنودا و لعل
بعضها أن لم یبلغّهم. قال: ففعلوا ما قال عمر، فنصرهم الله علی عدوهم و
فتحوا البلد.
جناب عمر بن خطاب در مدینه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آیات قرآن را می خواند؛ یک دفعه سه مرتبه گفت: «یا ساریه الجبل»، همه ماندند که چه اتفاقی افتاده؛ بعد از نماز از او پرسیدند که چه شد وسط خطبه این چنین گفتی؟ گفت: در حین خطبه خواندن، یک نگاهی کردم به ملکوت زمین و زمان، دیدم لشکری که برای فتح نهاوند فرستادیم، دشمنان از 4 طرف می خواهند محاصره کنند و آنها را از بین ببرند، فرمانده شان آقای ساریه بود، او را صدا زدم که بیائید به طرف کوه و از یک طرف با دشمن بجنگید، تا آنها از 4 طرف حمله نکنند؛ آنها هم آمدند به سمت کوه و جنگیدند. بعد از 3 ماه که لشکر آمد به مدینه، سؤال کردیم که آیا این قضیه را شما هم دیدید؟ گفتند: بله، در فلان روز در بیابان نهاوند بودیم که صدای آقای عمر در فضا طنین انداز شد و همه لشکر هم صدای او را شنیدند و او از مدینه صدا زد: «یا ساری الجبل»، و اگر صدای عمر نبود، همه از بین رفته بودیم و این پیروزی هم نصیب اسلام نمی شد
البدایة
و النهایة، ج7، ص94، قصه جنگ فسا و المغنی ، عبد الله بن قدامه ، ج 10 ، ص
552 و الشرح الکبیر ، عبد الرحمن بن قدامه ، ج 10 ، ص 387 و فیض القدیر
شرح الجامع الصغیر ، المناوی ، ج 4 ، ص 664 و تفسیر الرازی ، الرازی ، ج
21 ، ص 87 و دقائق التفسیر ، ابن تیمیة ، ج 2 ، ص 140 و أسد الغابة ، ابن
الأثیر ، ج 2 ، ص 244 و الإصابة ، ابن حجر ، ج 3 ، ص 5 – 6 و تاریخ
الیعقوبی ، الیعقوبی ، ج 2 ، ص 156 و الکامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج
3 ، ص 42 – 43 و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج 1 ، ص 384 و تاریخ ابن خلدون
، ابن خلدون ، ج 1 ، ص 110 و تاج العروس ، الزبیدی ، ج 16 ، ص 327 .
فخر رازی در تفسیرش از جمله مینویسد :
الثانی
: روی أن نیل مصر کان فی الجاهلیة یقف فی کل سنة مرة واحدة وکان لا یجری
حتی یلقی فیه جاریة واحدة حسناء ، فلما جاء الإسلام کتب عمرو بن العاص
بهذه الواقعة إلی عمر ، فکتب عمر علی خزفة : أیها النیل إن کنت تجری بأمر
الله فاجر ، وإن کنت تجری بأمرک فلا حاجة بنا إلیک ! فألقیت تلک الخزفة فی
النیل فجری ولم یقف بعد ذلک .
تفسیر الرازی ، الرازی ، ج 21 ، ص 88 .
رود نیل طغیان کرده بود و خانه های مردم داشت نابود می شد. آمدند خدمت عمر بن خطاب که ای خلیفه رسول الله! به داد ما برس که خانه هایمان رفت. جناب عمر بن خطاب گفت: یک سفالی برای من بیاورید؛ سریع برای او آوردند و با دست مبارکش بر روی آن سفال نوشت :
اگر به امر خداوند جاری می شوی، پس جاری شو و اگر به امر خودت جاری می شوی، ما کاری نداریم هر کاری می کنی بکن.
بعد از آن، این رودخانه دیگر طغیان نکرد و مردم از طغیان رود نیل راحت شدند.
فخر رازی مینویسد :
الثالث : وقعت الزلزلة فی المدینة فضرب عمر الدرة علی الأرض وقال : اسکنی بإذن الله فسکنت وما حدثت الزلزلة بالمدینة بعد ذلک .
وزی در مدینه زلزله شدیدی آمد و مردم ریختند بیرون و پناه آوردند به خلیفه دوم، خلیفه دوم شلاق خود را محکم بر زمین کوبید و گفت: " آرام باش به اذن خدا " زمین هم آرام شد؛ بعد از آن، زمین مدینه دیگر زلزله نگرفت .
الرابع : وقعت النار فی بعض دور المدینة فکتب عمر علی خزفة : یا نار اسکنی بإذن الله فألقوها فی النار فانطفأت فی الحال .
تفسیر الرازی ، الرازی ، ج 21 ، ص 88 .
یکی از خانه های مدینه آتش گرفت و سرایت کرد به بخش أعظمی از خانه های مدینه. مردم
مانده بودند حیران و سرگردان که خانه ها آتش گرفته. عمر نوشت : " ای آتش
به اذن خدا ساکن و خاموش شو" و آن را انداخت در آتش و آتش در همان لحظه
ساکت و خاموش شد .
این نمونه کوچکی بود از غلوهای اهل سنت در باره خلیفه دوم . اگر خدای نخواسته یکی از شیعیان عین
همین مطالب را در باره امیر المؤمنین یا یکی دیگر از ائمه علیهم السلام
نقل کند ، فوراً او را متهم به غلو کرده و فتوی به کفر او میدهند .
آهای وهابی ها ! شما چه جوابی به این مطالب دارید ؟
در رابطه با غلو در مذهب اهل سنت نیست می توانید به لینک زیر مراجعه کنید:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=105